هری پاتر و انتقام نهایی - فصل 17
هری پاتر و انتقام نهایی - فصل 17
فردا صبح هری با صدای تق بلندی از خواب بیدار شد و قیافه دابی را در حالی که صبحانه کاملی در سینی برای هری حمل میکرد روی تختش دید.فورا گفت:دابی تو اینجا چیکار میکنی؟این چه وضع وارد شدن به اتاقه؟دابی که گویا اگر هری به او فحش میداد هم ناراحت نمی شد با همان لبخند ابلهانه اش گفت:دابی برای هری پاتر صبحانه آورده الان هم سریع میره.اگه چیزی کم بود دابی براتون آماده میکنه.
وبا همان لبخندش تعظیمی کرد و غیب شد.هری بلند شد و به صبحانه اش نگاهی انداخت.واقعا کامل بود.او حاضر بود هر روز همینطور بیدار شود ولی چنین صبحانه ای داشته باشد.