سفارش تبلیغ
صبا ویژن

dARk ARt

ارتباط بین کتابها

    نظر

ارتباط بین کتابها!!!!!!!

 

ارتباط بین کتاب دوم و ششم

1.در کتاب دوم فردی از افراد خانواده ی مالفوی به مغازه ی بورجین رفتند(در این قسمت دراکو همراه لوسیوس وارد مغازه شدند).

در کتاب ششم این کار تکرار شد و مالفوی بجای پدرش وارد مغازه شد.

2.در کتاب دوم هری به مالفوی مشکوک بود که شاید تالار اسرار توسط دراکو باز شده.(ولی اشتباه می کرد).

در کتاب ششم به دراکو مشکوک بود (اشتباه نمی کرد اما کسی حرف هری رو باور نمی کرد).

3.در سال دوم هری و رون هنگام ورود توسط فلیچ به پیش اسنیپ می روند.

در سال ششم هری هنگام ورود به اسنیپ برخورد می کند.

4.در تالار اسرار هری و دراکو در کلوپ دوئل با هم به دوئل می پردازند.

در شاهزاده ی نیمه خالص هری در فصل سکتوسمپرا با دراکو دوئل می کند.

5.هری دابی رو در درمانگاه ملاقات می کنه و می فهمه که سیخ کاری بلاجر کار اون بود.

هری در درمانگاه به دابی و کریچر دستور میده دراکو رو تعقیب کنند.

6.در کتاب دوم به بچه های حمله می شود.

در این کتاب دو تن از اعضای گریفندور مورد حمله قرار می گیرند.

7.فردی در درون باعث حمله ها می شود.جینی که توسط ولدمورت تسخیر باعث حمله ی باسیلیک می شود.

دراکو با ناشی گری به رون و کتی حمله می کند.

8.در این کتاب اولین هوراکس را می بینیم.

در کتاب ششم در مورد هوراکسها می فهمیم.

ارتباط بین کتاب سوم و پنجم

1.در نگاه هری و افراد وزارت و غیره سیریوس در پی کشتن هری بود.(کسی بیرون از هاگوارتز)

ولدمورت در پی کشتن هری بود.(کسی در بیرون از هاگوارتز در پی کشتن هری بود)

2.در مورد نفرت بین جیمز و اسنیپ چیزهایی می فهمیم.

منفورترین خاطره که اسنیپ داشته است مربوط به شکنجه شدن توسط جیمز بوده.

3.در این کتاب هری با دیوانه ساز ها روبه رو می شود.(توانایی مقابل با آنها را ندارد)

در این کتاب هری باز هم با دیوانه سازها رو به رو می شود.

بین کتاب اول و هفتم هم رابطه ی هست که من یکی رو مثال می زنم.

1.در کتاب اول هری برای رویایروی با ولدمورت از جلوی فلافی میگزرد.

در کتاب دوم برای از بین بردن تام ریدل مجبور میشه باسیلیک رو نابود میکنه.

به نطر من هر کدام از مراحل کتاب اول نوع  موانع که باید برای نابودی هوراکسها گذشت رو نشون میده.

با تفکر به موارد بالا و با توجه به این گفته رولینگ که گفت شنل جیمز دست دامبلدور چیکار میکرده میشه فهمید موضوعهایی در کتاب اول هست که باعث درک کتاب هفتم میشه.


کلید حل معماهای هری پاتر: عدد هفت!!!

    نظر

 

کلید حل معماهای هری پاتر: عدد هفت!!!

این مقاله، ترجمه مقاله‌ایست که در سایت ماگل نت قرار گرفته و توجه بسیاری را به خود جلب کرده است.
*هری پاتر شامل هفت کتاب می‌شود.
*در هاگوارتس هفت سال تحصیلی وجود دارد.
*تولد هری در جولای هفتمین ماه سال میلادی است.
*ویزلی‌ها هفت فرزند دارند.
*در کوییدیچ هفت بازیکن وجود دارند.
*شماره های سکوی 9و 3/4 رو به هم اضافه کنیم 9+4+3=16و شانزده یعنی 1+6=هفت.
*در هاگوارتس 142ردیف پله وجود دارد که مجموع آنها هفت می‌شود 1+4+2=7.
*برج گریفیندور در طبقه هفتم واقع شده.
*گریفیندور قبل از آمدن هری هفت سال بود که در کوییدیچ پیروز نشده بودند.
*نیکلاس فلامل و همسرش هفت سال با هم اختلاف سنی دارند.
*در کتاب اول هفت مرحله برای رسیدن به سنگ جادو بود.
*یکی از مراحل رسیدن به سنگ جادو در کتاب اول که هری و هرمایونی آن را حل کردند شامل هفت بطری به اشکال مختلف و یک چیستان بود.
*دانش‌آموزان در هاگوارتس باید تمام هفت کتاب لاکهارت را می‌خریدند.
*هفت راه مخفی برای بیرون رفتن از هاگوارتس در نقشه غارتگر وجود دارد.
*دفتر فلیت ویک در طبقه هفتم واقع شده.
*در کوییدیچ هفتصد نوع خطا وجود دارد.
*شماره هری پاتر در کوییدیچ در فیلم سوم هفت بود.
*مسابقه سه جادوگر هفتصد سال قبل از اجرای آن در جام آتش پایه گذاری شده.
* صندوق مودی هفت قفل دارد.
*در نسخه امریکایی کتاب 3 وقتی هاگرید به هرماینی درباره دادگاه باک بیک می‌نویسد هفت قطره اشک روی نامه دیده می‌شود.
*در کتاب 5 فرانک برایس گفت نزدیک هفتاد و هفتمین سال تولدش است.
*بعد از رسیدن هری و دیگوری‌ها و ویزلی‌ها به پورت کی‌ صدایی گفت "seven past five from stoats head hill"
*در دادگاه هری در کتاب 5 دامبلدور برای تبرئه هری به بند هفتم قانون «استفاده از جادو قبل از رسیدن به بلوغ قانونی" اشاره کرد.
*اتاق احتیاجات در طبقه هفتم قرار دارد.
*لیلی و جیمز در هفتمین سال تحصیل با هم قرار می‌گذاشتند و بیرون می‌رفتند.
*پیشگویی در ردیف نود و هفت در وزارت‌خانه قرار داشت.
*در محفل ققنوس وقتی هری از پله‌ها افتاد هفت نفر به کمک او آمدند: نویل، سیریوس، لوپین، مودی، تانکس، کیگزلی و دامبلدور
*در وزارت‌خانه هری و دوستانش با هفت در روبرو شدند.
*در کتاب سوم وقتی اسنیپ به جای لوپین برای مدتی به کلاس آمد گفت: صفحه 394 را بیاورید. 394=3+9+4=16 16=1+6=هفت.
*فقط هفت فرد در فهرست کسانی که می‌توانند تغییر شکل دهند در اداره «استفاده نابجا از جادو» ثبت شده‌اند.
*کتاب 5 در روز 16 جولای 2005 انتشار یافت مجموع هر کدام از روز و ماه و سال هفت می‌شود 2005=2+5=هفت جولای =هفتمین ماه سال میلادی 16=1+6=هفت.
*در اطلاعیه وزارتخانه هفت راه برای جلوگیری از جادوی سیاه آمده است.
*هری و رون هر کدام هفت o.w.l گرفتند
*کتاب 6: هری پاتر در کنار پنجره اتاقش ایستاده و منتظر دامبلدور بود در حالی که ساعت هفت بود.
*مادر بلیز زابینی هفت بار ازدواج کرده و طلاق گرفته.
*در کتاب 6 هری از کتاب شاهزاده نیمه خالص این دستور العمل را می‌گیرد: "به هر هفت دور در جهت خلاف عقربه‌های ساعت یک دور در جهت عقربه های ساعت هم زده شود".
*اسلاگهورن برای دومین بار از معجون شانس در سن چهل و هفت سالگی استفاده کرده است.
*در کتاب 6 وقتی هری پنهان شده بود پرفسور ترلانی گفت هفت پیک. یک اتفاق نا گوار.
*دفتر دامبلدور در طبقه هفتم قرار گرفته است.
*تمرین کوییدیچ در ساعت هفت بعد از ظهر برگزار می‌شد.
*ولدمورت معتقد است که با قدرت‌ترین عدد جادویی، عدد هفت است.
*کتاب اخر شامل دو کلمه deathly hallows که هر کدام هفت حرف دارند.


بررسی اشکالات و ابهامات کتاب یک ( زیر ذربین )

    نظر

بررسی اشکالات و ابهامات کتاب یک ( زیر ذربین )

مورد اول

سوال

چرا کوییرل نوربرت رو به هاگرید داد ؟

بررسی
مسلما این سوالیست که برای خوانندگان کتاب اول هری پاتر پیش آمده و نمیتوان آن را در دسته ابهامات و یا اشکالات جای داد .
هاگرید هنگامی که به مهمانخانه هاگزهد رفته بود ، با فرد شنل پوشی که سر و صورت خود را از دید پنهان کرده بود مواجه میشود ، آن فرد که بعد متوجه شدیم کوییرل بوده است به هاگرید تخم اژدهایی را داده بود و اظهار داشته بود که میخواهد از شر آن خلاص شود ؛ چنین چیزی مشکوک است ، چرا که تخم اژدها کم یاب و گرانبها است و همینطور خرید و فروش آن ممنوع است ، چطور میشود فردی به هاگرید چنین پیشنهادی بکند ؟ در واقع کوییرل از این کار خود 2 مقصود داشته است .
- با شناخت هاگرید میدانست که او به موجودات جادویی عجیب و غریب علاقه وافری دارد ، سعی کرد با در اختیار قرار دادن آن در دسترس هاگرید فکر او را از سگ نگهبان دور کند و او مشغول پرورش بچه اژدها شود .
- با دادن تخم اژدها به او در نظر داشته که بحث را به سمت این سوق دهد که آیا هاگرید در گذشته هم به حیوانات خارق العاده جادویی علاقه داشته و یا آنان را پرورش داده است ؟
و همینطور هم شد او با طرح این سوال باعث شد که هاگرید بحث فلافی سگ سه سر خود را پیش آورد و بدون آنکه احتمال خطر را بسنجد رک و راست به او گفت که هر موجودی شیوه ای خاص به خود را دارد ، مثلا همین فلافی را وقتی برایش آهنگ بنوازی میخوابد ! همین صحبت هاگرید باعث شد که کوییرل مهم ترین صد راه خود را که سگ نگهبان از دریچه بوده است را کنار بزند و از آنجایی که در جادوی سیاه مهارت فراوانی داشته بقیه مراحل رسیدن به سنگ جادو برای او ناچیز و آسان بوده است !

نتیجه گیری
کوییرل با دادن تخم اژدها در نظر داشت که :
- فکر و ذهن هاگرید را به سمت بزرگ کردن اژدها سوق دهد و او را از سگ نگهبان دریچه غافل کند .
- این پرسش را مطرح کند که آیا هاگرید تا به حال موجود جادویی دیگری پرورش داده است و از او سوالاتی درباره سگ سه سر بکند .

دسته این سوال
مشخص شده ها


ادامه مطلب...

فاوکس و گریفیندور

    نظر

فاوکس و گریفیندور

متن زیر حاصل ترجمه‌ی مقاله‌ای نوشته‌ی فیلیس د.موریس از وب‌سایت مرجع hp-lexicon میباشد.
البته
به نظر این مقاله مربوط به زمان انتشار کتاب "هری پاتر و محفل ققنوس" میباشد. اما مطالب آن برای من بسیار جذاب و زیبا بود که امیدوارم شما نیز از خواندن آن خوشتان بیاید.
هر چند میتوان آن را با اطلاعات بدست آمده از کتاب‌های بعدی نیز تکمیل کرد
...


فاوکس، ققنوس ِ پروفسور دامبلدور، نقش برجسته ای در چهار کتاب اول هری پاتر بازی کرد. با پنجمین کتاب که "هری پاتر و محفل ققنوس" عنوان دارد، سزاور است که در مورد گذشته ی فاوکس تفکر کنیم.

پشتوانه ای قوی در مجموعه کتاب‌های جی.کی.رولینگ وجود دارد برای این تئوری که فاوکس ققنوس گودریک گریفیندور در زمانی که گریفیندور زنده بوده است:


>
فاوکس سرخ و طلاییست، به رنگ تالار گریفیندور. چوبدستی هری به عنوان هسته ی جادویی یکی از پرهای فاوکس را داراست، و اخگرهای سرخ و طلایی رنگ در اولین مرتبه‌ای که او آن را تکان داد از انتهای چوبدستی بیرون ریخت.

>
فاوکس به همراه کلاه گروه بندی و شمشیر که به گریفیندور تعلق دارند در دفتر دامبلدور زندگی میکند. تعداد فراوانی از اشیاء دفتر که در قبل متعلق به گریفیندور بودند نیز اظهار میکنند که دفتر دامبلدور روزی دفتر گریفیندور بوده است. این موضوع توسط کوبه ی به شکل شیردال برروی درب دفتر دامبلدور بیشتر تایید میشود.

>
در کتاب جانوان شگفت انگیز و زیستگاه‌ آنان، نووت اسکمندر (اسم مستعار جی.کی.رولینگ) اشاره میکند که «ققنوس درجه ی XXXX دارد، نه به این خاطر که متهاجم است، بلکه چون تعداد خیلی اندکی از جادوگران تا کنون در اهلی کردن آن موفق شده‌اند»(صفحه‌ی32) هر دوی گریفیندور و دامبلدور به عنوان جادوگرانی بی‌مانند قدرتمند توصیف شده‌اند، بنابراین این‌ها میتواند دلیل این مدعا باشد که اگر دامبلدور یکی از معدود جادوگران توانا به رام کردن یک ققنوس است، گریفیندور محتمل است که دیگری باشد.

>
در ج.ش*، اسکمندر به ما میگوید که «ققنوس تا سن نامحدودی زندگی میکند از آنجایی که میتواند دوباره خلق شود، بدین ترتیب که وقتی بدنش در آستانه‌ی نابودیست شعله ور میشود، و دوباره به عنوان یک جوجه از خاکسترها برمیخیزد»(صفحه‌ی32). نظر به این که ققنوس‌ها میتوانند خودشان را از خاکستر بدن‌های سالخوره‌ی خود احیا کنند، فاوکس میتواند از زمان گریفیندور زنده مانده باشد. بعلاوه که باسیلیسک نیز از زمان اسلیترین زنده مانده(البته تا انتهای تالار اسرار!)

>
در افسانه، اعتقاد بر این است که شیردال «دشمن مار و باسیلیسک‌ها، که هردوی آنها به عنوان تجسم ِ اهریمن شیطانی شناخته شده‌اند»(از وبسایت چه چیز در یک نام است - بیان شده از دیکشنری ِ نمادها.)این میتواند برابری باشد برای فاوکس ِ گریفیندور و باسیلیسک ِ اسلیترین، و شاید مدرکی برای جنگ احتمالی نیک-علیه-شر ِ گریفیندور و اسلیترین در 1000 سال پیش. بعلاوه، فاوکس در تالار اسرار به هری کمک کرد باسیلیسک را شکست دهد و آواز ققنوس هری را، هم در تالار اسرار و هم در قبرستان در جام آتش نیرومند کرد. قدرتمند شدن ِ شجاعت هری توسط فاوکس سازگار است با چیزی که اسکمندر در ج.ش به ما میگوید: «آواز ققنوس سحرآمیز ا‌ست؛ مشهور است به این که شجاعت قلب‌های پاک را افزایش میدهد و به این که ترس را به قلب ناپاکان انزال میکند»(صفحه‌ی32.(


بنابراین اگر ما اساس بحث را قبول کنیم که فاوکس روزگاری ققنوس ِ گریفیندور بوده است. این، سوال جالب را بوجود می‌آورد که چه کسی ممکن است مالک فاوکس در بین زمان مرگ گریفیندور و هنگامی که دامبلدور مسئولیت او را بر عهده گرفته است بوده. در کتاب کلمات جادویی هری پاتر نوشته ی دیوید کالبر؛ او دریدس کلیودنا (یکی از ساحره های مشهور بر روی کارتهای شکلات قوباغه ای) را به عنوان مالک «سه پرنده‌ی سحرشده که بیماری‌ها را شفا میدهند»(صفحه‌ی185) توصیف میکند. از آنجایی که «اشک ققنوس خواص درمانی قوی دارد»(ج.ش) شاید دریدس کلیودنا مالک فیمابینی ِ فاوکس بوده است!

 


بررسی نکات نامه اسرار امیز راب

    نظر

بررسی نکات نامه اسرار امیز ر ا ب

ابتدا متن نامه:

برای لرد سیاه

می‌دانم مدت‌ها پیش از آن‌که تو این را بخوانی مرده‌ام اما می‌خواهم بدانی این من بودم که به راز تو پی بردم. من جان‌پیچ اصلی را دزدیدم و قصد دارم در اولین فرصت ممکن ان را نابود کنم. با این امید با مرگ مواجه می شوم که تو، در زمان رویارویی با حریفت دوباره فانی شده باشی

ر.ا.ب

 

نکات:

1- مرگ‌خوار بوده، پس الان ولدمورت می‌دونه راب کیه و این خودش یه سرنخ (برای لرد سیاه)

2- راب، اگر هم معلوم شود کیست، احتمالا مرده (مدت ها .... مرده‌ام)

3- می‌دونسته قبل از اینکه ولدمورت به جان‌پیچش سر بزنه مرده (مدت‌ها ... مرده‌ام)

4- مرگش برای این نیست که جان پیچ را برداشته چون خودش را توی نامه‌اش به ولدمورت معرفی می‌کنه و نامه هم که هیچ وقت دست ولدمورت نرسیده (دستِ هری افتاد)

5- مرگش نزدیک بوده که ممکنه 4 تا احتمال داشته باشه

الف) کهولت سن

ب) بر اثر معجونی که خورده بوده (معجونی که از قاب‌آویز مراقبت می‌کرده)

ج) کسی در تعقیبش بوده یا قصد کشتنش را داشته

د) یه احتمال ضعیف دیگه هم هست و اون اینکه بعد از نابود کردنه جان پیچ، خودکشی کنه

6- دامبلدور از راب چیزی نمی‌دونسته چون در فصل جان‌پیچ بعد از گرفتن خاطره و دیدنش به هری می‌گه: من و تو بیشتر از هرکسی در هر زمانی به راز نابودی ولدمورت نزدیکیم (فصل 23 صفحه 239 سطر 11) و دلیل دیگر اینکه اگر دامبلدور راب را می شناخته حتما راب بهش جریان رو می گفته و دلیلی نداشته که دامبلدور بره غار و اون معجون مهلک رو بنوشه (راستی بچه ها اون معجون رو راب اونجا گذاشته بود نه ولدمورت)

پس همه فرضیه هایی که در اون دامبلدور و راب رو به هم ربط می‌دن اشتباه هست

7- ولدمورت می دونه که یک نفر به رازش پی برده ولی نمی‌دونه اون کیه (می خواهم بدانی این من بودم

8- من در اینجا یه سوال دارم منظور راب از جان‌پیچ اصلی چیست؟ مگه جان پیچ اصلی و فرعی داره؟

9- ولدمورت هنوز نمی‌دونه که جان‌پیچ شو یکی دزدیده یا نابود کرده (احتمالا از نابود شدن انگشتر هم چیزی نمی‌دونه و فقط از نابود شدن دفترچه خاطرات خبر داره)

10- مطمئنا راب یه جادوگر قدرتمند بوده (حتی بیشتر از دامبلدور) چون دامبلدور در فصل غار بعد از اینکه از دست دوزخی‌ها فرار می کنند به هری می‌گه: "یک نفر به تنهایی نمی تونه" چون معجون اثری داشته که فرد رو از انجام کار منصرف می‌کرده پس راب یه جادوگر فوق‌العاده قوی بوده که من بر اساس این، فرضیات زیر را مطرح می کنم که بر خلاف این فرضیه است که راب، برادر سیریوس است:

الف (جادوگرهای قدرتمند معمولا مسن هستند مثل دامبلدور، ولدمورت، سالازار اسلایترین و ... پس برادر سیریوس که از خودش هم کوچک‌تر بوده نمی‌تونسته اینقدر قدرتمند باشه

ب) گفته سیریوس درباره برادرش: اون ترسو و بزدل بوده

ج) امکان نداره جادوگری به این قدرت معروف نباشه

د) از جادوگری به این قدرت بعید هست که از ولدمورت بترسه یا بدستش کشته بشه

ه) از جادوگری به این قدرت بعید هست که بخواد مرگ‌خوار باشه یعنی نوچه ولدمورت باشه 

نتیجه گیری با خودتون

11- راب، قضیه پیشگویی رو می‌دونسته (با این امید .... تو در زمان رویارویی با حریفت

12- یک سوال دیگر راب چطور به راز ولدمورت پی برده؟ ( فکر نمی‌کنم که اون هم در زندگی ولدمورت تحقیق کرده باشه تازه از همه مهم‌تر خاطره اسلاگهورن که نمی‌تونسته اونو داشته باشه و یا شایدهم با اسلاگهورن رابطه‌ای داشته باشه

 

امیدوارم خوشتون آمده باشه نظر یادتون نره!!


آنچه کاور کتاب هفتم نشان می دهد ؟

    نظر
حدس هایی که از روی کاور کتاب هفتم می توان زد !
 
با توجه به نکاتی که در اون مقاله ذکر شده من این مقاله رو نوشتم . در اون مقاله کاور انگلیسی (طرح کودکان) بررسی شده بود و در این مقاله کاور آمریکایی کتاب بررسی میشه !

از اینجا شروع می کنیم که در کتاب ششم معلوم شد که هری باید چهار هورکراکس رو از بین ببره ! دفترچه خاطرات و انگشتر گانت از بین رفته بود. هری می دونست که دو هورکراکس قطعا جام هافلپاف و آویز اسلایترین هستند. همچنین احتمال داشت که یکی از اون ها ناجینی مار ولدمورت باشه. اما هیچ گزینه ای برای هورکراکس آخر نداشت که احتمالا با کشتن فرنک برایس (همون ماگل که باغبان خانه ی ریدل ها بود ) ساخته شده بود.

بعد ما فهمیدیم که نام کتاب هفتم هری پاتر ، هری پاتر و قدیسان مرگبار هست . دلیل اینکه این ترجمه را انتخاب کردم هم اینه که بهتر میتونه مفهوم من رو برسونه ! ما می دونیم که قدیس به افرادی می گویند که مقدس کننده و زندگی بخش هستند . حالا چطور یک فرد زندگی بخش می تونه مرگبار باشه ؟؟
حالا اولین طرح جلد رو مورد بررسی قرار می دهیم. طرح جلد آمریکایی که طرح کودکانه هم هست اول از همه من رو به یاد جنگ می اندازه و دلیل اون هم رنگ گرم و تند نارنجی اون هست. فضای پشت تصویر من رو یاد آمفی تئاتر های رومی (کولوزوم ها) می اندازه که در اون برده ها به جنگ شیر های درنده یا گلادیاتور های جنگجو می رفتند و داستان اسپارتاکوس هم در یکی از همین آمفی تئاتر ها اتفاق افتاد. حالا ما هری و ولدمورت رو می بینیم که در یکی از همین سالن ها حضور دارند. در جایگاه این کلوزوم سایه تماشاگران بسیاری دیده میشود که احتمالا نبرد هری و لرد سیاه رو تماشا می کنند. هری در این تصویر با چهره ای بسیار مردانه تر از کاور کتاب های قبلی مشاهده می شود. هری دستش را بلند کرده و گویی کسی را فرا می خواند. همچنین ولدمورت را در حالتی حاکی از وحشت می بینیم : طوری دستانش را بلند کرده که گویی می خواهد مانع آمدن کسی شود که هری او را فرا می خواند : حالا ولدمورت از چه کسی می ترسد ؟

این احتمال زیاد است که آن فرد دامبلدور باشد و حتی با توجه به اینکه رولینگ قاطعانه گفت که دامبلدور مرده  اما در دنیای جادوگری مرده ها می توانند به صورت روح بازگردند. همچنین قدیسان مرگبار که من تا به حال فکر می کردم کسانی هستند که باعث مرگ افراد جبهه سفید می شوند نیز ممکن است باعث ترس ولدمورت شده باشند . یعنی احتمال دارد که هری به آنها اشاره می کنید و از آنها می خواهد که به یاریش بیایند !
همچنین آخرین نکته این است که ما جسمی چوبی و شکسته را در پایین تصویر می بینیم که فقط تکه های شکسته چوب آن مشخص است و مشخص نیست مه آن جسم چه بوده است.
می شود گفت که آن جسم احتمالا یک صندلی یا یک کالسکه یا مثلا  یک تخت بوده است و این چنین جسم هایی نمی توانند ارزشی داشته باشند به غیر از این که متعلق به راونکلاو بوده باشند. پس این احتمال هست که آخرین هورکراکس یک تخت یا یک صندلی متعلق به راونا راونکلاو بوده باشد.

تمام گفته های این مقاله بر حسب حدس و گمان بود و تنها مدرک مستند آن جلد آمریکایی کتاب هری پاتر و قدیسان مرگبار است.

چرا مودی در سال پنجم معلم دفاع در برابر جادوی سیاه نشد؟

در کتاب پنجم داملبدور از روی اجبار تدریس آمبریج را پذیرفت!چرا الستور مودی این کار را قبول نکرد؟

 

هر کدام از معلم های دفاع در برابر جادوی سیاه به یک دلیل رفتند!

لاکهارت دیوانه شد و رفت!لوپین به دلیل گرگینه شدن رفت!کوییرل جانش را از دست داد!آمبریج حالش بد شد!اسنیپ هم که آدم و کشت و فرار کرد!این وسط میماند الستور مودی،آیا او هم بلایی سرش آمد؟

در این مورد نظرات مختلفی است!در این نوشته میخواهیم آنها را بررسی کنیم!

1- آبروی او رفته بود!او تمام مدت زندانی شده بود و همین امر باعث سر افکندگی او میشد!در ضمن او مدت زیادی زندانی بود و دیگر دوست نداشت این خاطره تکرار شود!از طرف دیگر در کتاب چهارم لرد برگشته بود و مودی برای محفل کارهای بهتری میتوانست انجام دهد!محفل جان جادوگران را نجات میدهد ولی مدرسه به مهمی آن نیست!او میتوانست در محفل کمک بیشتری بکند تا با تدریس در هاگوارتز و تلف شدن وقتش!

2- مودی همان سال را هم با کلی حرف قبول به کار در هاگوارتز کرد..!خب بعد از اون اتفاقات دامبلدور میدانست که آن یکذره امید هم برای رضایت دوباره مودی نیست!شخصیتی که به زور میاد و معلم میشود و خب مطمئنا وقتی براش مشکلی پیش میاد دیگه اصلا حاضر نمیشود که کاری را انجام دهد!پس این شغل را قبول نکرد!

3- وزارت خانه میخواست که حتما در امور مدرسه دخالت کند!پس بهتر میدید که کاری کند که مودی نتواند این درس را بگیرد!از طرف دیگه موضوع معلوم شدن بازگشت لرد و قبول نکردن وزارت بود! او نمیخواست این درس به کسی داده شود که با دامبلدور دوست باشد و هی تو گوش بچه ها را با بازگشت لرد پر کند تا جامعه جادوگری از دست وزیر ناراحت شوند!پس با تلاش بسیار دامبلدور فشار آوردند که آمبریج را معلم کند!

4- یک سال پسر کراوچ در قالب مودی زندگی کرد و تا حدودی خصوصیات اون رو تغییر داد... کارایی انجام می داد که همگی از مودی انتظارش رو نداشتند... خب همه ی این ها روی والدین و حتی خود بچه ها هم تاٌثیر می ذاشت... از طرفی بعد از اون درک این واقعیت که این همه مدت معلم دفاع در برابر جادوی سیاه دانش آموزان یک مرگخوار بوده دشواره و هیچ کسی حاضر نبود که دوباره این ریسک رو قبول کنه.

5- حالا کمی از کتاب های هری پاتر فاصله می گیریم و به نویسنده ی اون فکر می کنیم... شاید رولینگ خودش نخواسته بود که مودی دوباره بیاد... در واقع اون خودش گفته بود که این درس نفرین شده است و هر کسی که اون رو درس می ده بیش تر از یه سال نمی تونه دوام بیاره و تا الآن هم واقعاً همین اتفاق افتاده... اولی پروفسور کوییرل، دومی لاکهارت، سومی لوپین، چهارمی مودی، پنجمی آمبریج، ششمی اسنیپ و حالا هفتمیش هم مشخص نیست... بنابراین اگه بخوایم از این جهت نگاه کنیم متوجه می شیم که شاید این موضوع درخواست خود رولینگ بوده است!با این کار رولینگ میخواسته که سر نخ هایی از کتاب 6 همان موقع بدهد!از رولینگ بعید نیست!رولینگ همیشه برنامه های کتاب بعدیش رو با چیزی که مینویسه هماهنگ میکنه تا اگر کار خاصی بخواد انجام بده راحت باشه!

6- مودی قبل از اینکه معلم بشه به دامبلدور گفته بوده که فقط یک سال تدریس میکند..و به این شرط همان سال هم قبول کرد و دیدید که چه بلایی سرش آمد!


موجودات خیالی

    نظر

موجودات خیالی

در روزگاران گذشته، دنیای غیر عادی موجودات ماوراء طبیعی تقریبا برای تمامی انسانها، طبیعی به نظر میرسید.حتی امروز نیز برخی از انسان ها، آنان را حقیقی می پندارند.اکثر ما به روح ،جن ،پری و اینگونه موجودات اعتقادی نداریم،در حالی که نیاکان ما برای توجیه اتفاقات عجیب ،آنها را طبیعی جلوه می دادن.مثلا برای اینکه دلیلی برای وقوع رعد و برق ،مرگهای غیر طبیعی و یا جذر و مد دریا داشته باشند به اجبار از موجودات خیالی استفاده می کردند.در این زمان می توانیم،ترس،امیدواری و خیالات آنان را،که منجر به کوشش در جهت ساختن ناشناخته هاست بفهمیم.
پیک مرگ:صدای غم انگیز او در ایرلند صدای ناخوشایندیست.او فرشته ایست که معمولا به صورت زنی زیبا به نظر می رسد.اما بعضی اوقات قیافه پیرزن عجوزه یا جادوگر را به شکل می گیرد.مردم اسکاتلند وایرلند معتقدند،اگر او زیر پنجره ی خانه ای پدیدار شود،به زودی یکی از ساکنین آن خانه خواهد مرد.
 
 
ادامه مطلب...

اسرار پنهان آلبوس دامبلدور

    نظر

رازهای پنهان زندگی آلبوس دامبلدور
آلبوس دامبلدورشخصیت مهم و دوست داشتنی مجموعه داستان هری پاتر و مدیر مدرسه ی هاگوارتز است. اما با این بزرگی و عظمت و اهمیت هیچ اطلاع و خبری از گذشته ی این شخصیت مهم نمی دانیم . قسمت زیادی از اطلاع ما بر می گرده به کتاب هری پاتر و سنگ جادو و عکس یک شکلات قورباغه ای از آلبوس دامبلدور و نوشته های روی آن و صحبت های خود او و سایر افراد در مورد آلبوس دامبلدور. در نهایت تمام اطلاعات ما از او به شرح زیر است:

 

ادامه مطلب...

هری پاتر و بازی مرگ - فصل 11

    نظر
فصل یازدهم: فرار

آنها همچنان همراه با ققنوس به سمت بالا پرواز می کردند.تونل سرد و طولانی بود و به نظر پایانی نداشت.نوشته های لاتین مدتی بعد ناپدید شدند و جای خود را دیوارهای سخت و سنگی دادند.دستان هری در آن هوای سرد کاملاً کرخ شده بود و تحمل وزن خودش و مالفوی را نداشت.زخم هایی که طلسم شکنجه گر اسنیپ ایجاد کرده بود سر باز کرده بودند و دیوانه وار می سوختند.به نظر می رسید این حالت در صورتش نیز مشخص باشد زیرا کمی بعد مالفوی از پایین داد زد"حالت خوبه پاتر؟ادامه مطلب...